دکتر رضا نوربها
مقدمه اول
زندگی پیچیده تر از گذشته،روابط انسانی دقیقتر از پیش،انتظارات و توقعات فراوانتر از همیشه و دیدگاهها متنوعتر از قبل،اگر نه همه،بلکه غالب مردم را چه در شرق و چه در غرب،از هر رنگ و نژاد و مذهب و قوم و قبیلهای وادار میکند که برای غلبه بر مشکلات و تسلط بر همواریهاو ناهمواریهای حیات آیندهنگر باشند و برنامهای برای خویش تنظیم کنند.این مسأله برای دولتها نیز وجود دارد،من نه سیاست میدانم و نه اقتصاد،اما میبینم که حکومتهای پیشرفته در عالم با آیندهنگری و با اهداف مشخص و دیدگاههای معین سریعا پیش میروند،تند میرانند اما با حساب و کتاب و تند میتازند اما با آگاهی و دقت،نه این که در کارشان خللی نیست و یا اشتباه نمیکنند ولی میکوشند تا خللها را به خوبی بشناسند و قلمرو اشتباهات را محدود کنند.از هم اکنون قرین 21 را هدف گرفتهاند و آن هم نه شروع بلکه پایان آن را که امیدوارند.سرنوشت بشر را تغییر دهند،با ورود در میدان ژنتیک ژنهای معیوب را به خوبی سرکوب کنند که کسی کور و کر متولد نشود و تا پایان عمر در محرومیت نماند،ماهوارهها باید بشر را به مهمانی سیارات ببرند و ارتباطات فاصلهها را آن چنان کوتاه کنند که دغدغهای برای مسافران نباشد،برای جوانان برنامههای متعدد طراحی شده و برای پیران نیز،در همه زمینهها برنامهریزی دقیقی پیشبینی میشود تا سخنی در خلأ رانده نشود و حسابها بیمحاسبه نماند.
برنامهریزی بخصوص اندیشه منظم و منضبط را میطلبد و اندیشه منظم محصول تفکرات و تجربههای گوناگون و ترکیب آنها و اخذ نتیجه به دور از جبهه گیریهای بیحاصل و بیاعتنا به قالبریزهای از پیش ساخته شده میباشد. ذهنیت آدمی مولد تفکر و تفکر موجب تعقل،دقت و آیندهنگری است.
مقدمه دوم
اما ما ایرانیان برغم تمدن سازی به نظر میرسد در روند پر حادثه تاریخ سرزمین باستانی خود طی یک استحاله تدریجی در فرهنگ قومی خویش،الفت و آشناییمان را با برنامهریزی و آیندهنگری تا حد زیادی از دست دادهایم.سهل است غالب بر این باوریم حالی که در آنیم(اگر چه حال خوشی هم نباشد!!)غنیمت شمریم که البته غنیمت شمردن عمر خود نعمت است اما راز دهر بیشتر جستن و دنبال حل معما گشتن را چندان نیاموخته ایم،نتیجه این طرز تفکر و نداشتن برنامه و دل بستن به آنچه که هست و نه آنچه که باید باشد و خود را در بندهای تعصبات ناروا گرفتار کردن و پیروی بیچون و چرا از خط تصادف چنین است که میبینیم:آجری بر آجرهای تمدن بشری لااقل در یکی دو قرن اخیر اضافه نکردهایم اما غرورمان فراوان و ادعاهایمان بسیار است،در شعار بسیار زورمندیم و در نقد از خود ناتوان و در انتقاد از دیگران فراوان چالاک،غالبا سوار بر اسب تخیلات دنیا را فتح میکنیم و با قالیچه اسرارآمیز و جادویی رویاهایمان به هر جا سر میکشیم و«دن کیشوت وار»با شمشیرهای چوبی حرافیهای بیثمر به جنگ به تعبیر خودمان جهالتهای پر دردسر میرویم و راضی از رفتارمان در انتظار تصادفات مینشینیم.نتیجه آن که غالبا آزمایشگاه هایمان بیرونق،دانشگاه هایمان اکثرا فاقد جنب و جوش واقعی علمی، کرسیهای سخنرانیهایمان مملو از مستمعین بیشتر ساکت و بیپرسش،قوانینمان مشکل آفرین و نه چندان دارای اعتبار و ذهن و اندیشههایمان هنوز گرفتار بسیاری از مسائل حل شده در عالم چون وجوب یا عدم وجوب آزادی ذهن و تفکر،صیانت از قانون و حمایت از قانویگرایی و مانند اینها...با کمبود وقت و مجال اندک در وصول به اهداف گرفتاریها فراوان است،نتیجه یک سرگردانی دلهرهآور،یک نگرانی دائمی و گهگاه واکنشهای عصبی و روانی شدید،زیرا هنوز ذهنیت ما سرگردان است و این سرگردانی مجال اندیشیدن و برنامهریزی و آیندهنگری را از ما میگیرد.البته همیشه نیز چنین نبوده ایم و گاه خواستهایم مرد میدان کارزار باشیم هدفهای مشخصی را نیز دنبال کردهایم و حتی در چند دهه اخیر چندین بار از جا جهیدهایم و کوشیدهایم تا نقش خود را در تمدن بشری پیدا کنیم ولی متاسفانه ذهنیتهای آشفته اندیشههای بارور را هدف گرفته و چون آشفتگی شده است و باز متأسفانه به دلیل عدم سازماندهی فکری ناشی از ترس از کف دادن قدرت واکنشی نیز نشان داده نشده است.لذا به راحتی در تجربه تاریخی خود غالبا شاهد یک گام به جلو و چند گام به عقب هستیم.با این همه به راز بقای خود که یأس را با امیدواری معاوضه میکند هنوز معتقدیم لااقل در ابراز امیدواری هرگز چندان سرگردان نبودهایم.
مقدمه سوم
برنامه ریزی برای مبارزه با آفات و بلایای اجتماعی در قالب همان آیندهنگری یاد شده مطرح میگردد.وجود این آفات صرفا مسأله جامعه ما نیست.بزهکاری یکی از این بلاهاست،خاص تنها کشور ما هم نیست و نخواهد بود،جرم همیشه وجود داشته،وجود دارد و وجود خواهد داشت.مشکل در وجود این بلایا نیست که به هر حال وجود دارند،اما مسأله اساسی شناخت این آفات و مبارزه با آنهاست.مثالی میزنم؛بیماری یکی از آفتهای اجتماعی است(و فردی)نه میتوان از آن گریخت (چون وجود دارد)و نه میتوان بدان بیتوجه بود(چون مشکل آفرین است)،اما وقتی که بسیاری از نقاط عالم در خواب بودند(و کشور ما هم به همچنین)قبلههای عالم غالبا در این شادمانی که بر حروف الفبای زنان حرم خود بیفزایند و رعایا بیشتر در این امید که قبلههای عالم به حال آنان تفقدی کنند و عالمان اکثرا در این طریق که جایی بخوابند که نمناک نباشد و کاری نکنند که خاطر سلطان مکدر گردد و راهی نپویند که اعتقاد بیماری بیخوابیهای فراوان کشیدند،کشف میکروبهای مختلف و مبارزه با آنها و درمان دردها دغدغه کسانی شد که بیداری را بر خواب ترجیح دادند و حال نیز که غولهای بیماریهای تازه رشد میکنند باز همان کوشش جهانی بیوقفه و بیتأمل.
در مورد بزهکاری نیز چنین است،بزهکاری یک آفت است که لاعلاج نیست، باید علتهای آن را شناخت و به درمان آن پرداخت.اما،ما بیش از آن که در جستجوی علتها باشیم سعی کردهایم با روش قدیمی«سرکوب»،جرم را مهار کنیم.دورهای که قوانین مشخصی نداشتیم با رمل و اسطرلاب مشکلاتمان را حل میکردیم و از وقتی که قوانین پیدا شدند بحث یک سیاست جنایی مشخص و دقیق برایمان چندان آشنا نبوده است،هنوز نیز با وجود تحولات بسیار با خیلی از مفاهیم مورد قبول سر جنگ داریم،حتی بسیاری از حقوقدانان ما جرمشناسی را باور ندارند،سیاست جنایی را تحقیر میکنند،روانشناسی یا جامعه شناسی جرم را به مسخره میگیرند و اگر خیلی رعایت کنند به بیتفاوتی قناعت میورزند.دستاندرکاران تدوین سیاستهای کشور،به سیاست جنایی بها نمیدهند،اگر چه گاه در سخنان گوناگون نیم نگاهی به این مسائل دارند،اما به نظر میرسد در عمق وجودشان اعتقاداتی جز باور به علوم خانه کرده است.بحثهای علمی در پشت دیوارهای کلاسهای درسی دانشگاهها بخصوص در علوم اجتماعی و انسانی محدود میشود و تحمل بازتاب بحثها در خارج با سر و صدا توأم میگردد.1قالبهای از پیش ساخته شده برخی ذهنیتها را تابو کردهایم و هر قالب شکنی ما را به واکنشهای تند میکشاند،همواره سر ستیز داریم و حتی بسیاری از ما ریختن خون قالب شکنان را مباح میدانیم،میترسیم و سرگردانیم.قانونگذاران ما نیز دور از این وادی نیستند،آنها نیز در چهار راههای سرگردانی قانون مینویسند،چون ایشان نیز بافتهای از همین جامعه هستند که با برنامهریزی و آیندهنگری بر مبنای روششناسی علمی چندان الفتی ندارند.یک مقایسه کوتاه قوانین جزایی ما در بیست سال اخیر شاهد این مدعاست.
با این همه ناامید نیستیم و تلاش میکنیم تا با برخورد با واقعیات خود را از چنبره آرمانگرایی بیدلیل دور سازیم.مدعی ابراز تکلیف و وظیفه هم نیستیم،تعیین مشکلات و ارائه راه حلهایی که بیتردید برای بسیاری از کارشناسان مسائل اجتماعی روشن است تکرار بیفایدهای نخواهد بود اگر گوش شنوایی وجود داشته باشد که به جای عادت به شنیدن آنچه که میخواهد به آنچه که باید بشنود متمایل گردد.
در این مقاله بحث ما در زمینه سیاست جنایی تقنینی است.پس از نقلاب و تغییر رژیم سلطنتی به جمهوری اسلامی و شناخت نقش اول مردم در جمهوری توقع (1).در خصوص این مواد همچنین رک.نجفی ابدند آبادی(علی حسین)،جایگاه جرمشناسی در ایران، مجله کانون وکلاء،شماره 12،1376،ص 115 و بعد.ایجاد تفکرات تازه توقعی نابجا نبود.غرض انقلاب اگر ابتدا هم صرفا تغییر حکومت بوده اما با رشد نهادهای انقلاب تغییر ساختارها و نظام اجتماعی و از جمله تدوین قوانینی منطبق با هویت انقلاب و اجرای آنها با دوری گزیدن از اولویتهای طبقاتی مورد توجه واقع شد.بدیهی است که انقلاب در مفهوم وارونه سازی نیست بکله تغییر ساختارهای جامعه با اتخاذ سیاستهای خرد و کلان اجتماعی در جهت حذف انحرافها،نابسامانیها و خللها و ایجاد سازماندهیهای ضروری،واقعگرا و منطبق با عدالت است.برخورد جامعه محدود قبلی طرفدار رژیم سلطنتی و جامعه وسیع هواخواه رژیم جمهوری تقابل میان دادهها را در زمینه تغییر ساختارها ایجاد کرد،در این تقابل نقشههای جدیدی با شرایط زمانی تازه ایجاد شدند و از جمله در محدوده حقوق جزا نیز چنین شد.جرایم جدیدی خلق(جرمانگاری)و جرایم از دایره جرم بیرون افتادند(جرمزدایی)؛مجازاتهای شرعی جانشین مجازاتهای عرفی شدند. طبقهبندی رایج جرایم از قوانین جزایی رانده شدندو طبقهبندی جدیدی بوجود آمد.هر چند کشتیبان را سیاستی دگر آمد،اماسیاست جنایی در ایجاد شرایط جدید به عهده تصادف گذاشته شد.مروری بر قوانین غالبا آزمایشی پس از انقلاب حکایت از آن دارد که در امور جزایی به نفی گذشته بیشتر توجه شد تا به یک برنامهریزی دقیق منطبق با هویت انقلاب.
برای فهم این مشکل لازم است ابتدا سیاست جنایی تعریف گردد،آنگاه با بررسی اجمالی قوانین جزایی مصوب پس از انقلاب سیر تعقیب این سیاست مشخص شود و بالاخره در پایان با شناخت اشکالات وارد بر این سیاست(که خواهیم دید از سرگردانی دایمی رنج میبرد)پیشنهاداتی ارائه گردد.
قسمت نخست
مفهوم سیاست جنایی
اصطلاح سیاست جنایی اولین بار توسط«فویر باخ» Anselm Von ) ( Feuerbach آلمانی به کار برده شد،این نویسنده در سال 1803 سیاست جنایی را چنین تعریف کرد:«مجموعه شیوههای سر کوبگرانهای که دولت با استفاده از آنها علیه جرم واکنش نشان میدهد».به نظر میرسد که این تعریف با آنچه که امروز در پرتو دادههای علوم و مکاتب جدید حقوق جزا برای سیاست جنایی عنوان میشود تفاوت دارد این تفاوت را میتوان به عنوان مثال در دیدگاه دندی یو دو وابر Donnedieu de Vabres دید که سیاست جنایی را هنر و فن میداند که موضوع آن کشف شیوههایی است که مبارز مؤثر علیه جرم را میسر میسازد.اما تفاوت بیشتر به اعتقاد یکی از حقوقدانان معاصر پس از جنگ جهانی ظاهر میشود3که مکاتب دفاع اجتماعی،بخصوص مارک آنس فرانسوی،به تحقیقات جرمشناسی در زمینه سیاست جنایی اهمیت فراوان میدهد.بدیهی است در جرمشناسی علاوه بر مطالعه جرم که یک مفهوم قانونی است به مفهوم انحراف که یک مفهوم اجتماعی است توجه میشود.استاد فرانسوی دیگری به نام خانم«دلماس مارتی»تعریفی با توجه به تحولات دهههای اخیر ازسیاست جنایی ارائه میدهد:«مجموعه شیوههایی که هیأت اجتماع با استفاده از آنها پاسخهای علیه پدیده مجرمانه را سازمان میدهد». این مفهومی موسع از سیاست جنایی است زیرا اولا:پاسخهایی که بر ضد پدیده مجرمانه اعمال میشوند دیگر ماهیتا کیفری محض نیستند،یعنی صرفا از حقوق جزا و نظام کیفری ناشی نمیشوند،بلکه سایر نظامهای حقوقی نیز به نوبه خود علیه .
ثانیا: علاوه بر پاسخهایی که دولت،یعنی نهادهای مختلف دولتی و رسمی طی تشریفات خاص و به صورت رسمی،علیه پدیده مجرمانه اعمال میکند،پاسخهای منبعث از نهادهای مردمی و شهروندان نیز وجود دارد که به صورت غیر رسمی در تنظیم پدیده مجرمانه و پاسخ بر ضد آن سهیم میشوند،ثانیا:پدیده مجرمانه در این دیدگاه جرم و انحراف هر دو را شامل میشود.رابعا:سیاست جنایی«علاوه بر واکنشهای سرکوبگرانه بر ضد جرم(اعم از حقوقی کیفری و غیر حقوقی کیفری)و صرفنظر از آثار بازدارندگی و پیشگیری عام و خاص ناشی از آنها،پاسخها و تدابیر خاص پیشگیرانه ای در مقابل جرمو نیز پدیدههای انحرافی که در صورت تداوم منجر به ارتکاب جرایم میگردد نیز اعمالی میکند».4
بطور کلی به اعتقاد من سیاست جنایی پل ارتباطی میان علوم جرمشناختی و حقوق جزاست زیرا نه تنها واکنشهای سرکوبگرانه نمیتواند به نحو خودسرانهای وجود داشته باشد و این واکنشها باید با توجه به علت شناسی جرم و شناخت مجرم انجام پذیرد(بحثی که در جرمشناسی مطرح میشود)بلکه اقدامات و تدابیر پیشگیرانه نیز بیتوجه به شناخت علتها فاقد کاربرد است.روش مقدم در این دیدگاه مبتنی بر توجه به ساختارهای روانی و اجتماعی فرد از سویی،و جامعه از سوی دیگر است که نباید در تقابل با یکدیگر قرار گیرند بلکه در کنار هم مورد توجه هستند.با این دیدگاه سیاست جنایی شامل کلیه تدابیر اعم از کیفری و غیر کیفری میگردد که حکومت با قوای خود(مقننه،مجریه و قضائیه)به منظور محدودیت و مهار بزهکاری و پیشگیری از وقوع جرم به اعمال آن میپردازد و چون سیاستهای دیگر حکومت،نقش مردم(که در سیاست جنایی به عنوان سیاست جنایی مشارکتی نامیده میشود)درتبین و تعیین حدود سیاست جنایی را باید به ع